وقتی بیمار شدید و با اولین بیماری دست و پنجه نرم کردید
پس از تجربه اولین بیماری و اولین بهبودی که حاصل شد
وقتی جان دوباره ای گرفتید و خوب و رو براه و ناز شدید
باید همان لحظه، پس از اینکه فهمیدید
که تمام بود و نبود تان به یک بیماری بند است
به فکری عمیق فرو میرفتید
تا منبعد غره چنین زندگی های نا پایداری نشوید
که از اول تا آخر، به بادی بند بود
آن بیماری هیچوقت از ذهن شما خارج نشود
تا تبدیل به اولین تجربه و تلنگر، در بود و نبود زندگی شما قلمداد شود
پس از اینکه با تمام وجود، بود و نبود تان را حس و لمس کردید
مورد ارزیابی و سنجش دقیق قرار دهید
تا بفهمید و به خودتان تفهیم کنید
که سر تا پای وجود ناز نازی تان را که با آن فخر فروشی کردید
صورت و اندام های تان را با ناز و عشوه به رخ این و آن کشیدید
به باد یک تب ساده و بیماری و سانحه ای بند بود
که میتوانست پس از اولین وقوع، جان ناز نازی تان را از کالبد تن تان بیرون بکشد
یکهو قبضه روح تان کند و یک راست سرازیر گورستان اموات تان کند
باید به آن تلنگر اهمیت میدادید و با آن تلنگر میفهمید
که همانطور که خودتان هیچی نبوده و نیستید
دیگران هم، مثل شما، هیچی نبوده و نیستند و همه به بادی بند هستند
وقتی فهمیدید که خودتان هیچی نیستید و دیگران هم هیچی نیستند
در مقابل خیلی چیزهایی که فخر میفروختید و گیر ها میدادید و هیچ جوری کوتاه نمی آمدید
کوتاه میآیید و گیر نمیدهید و نه کسی را بزرگ میکنید و بزرگ میبینید
نه خودتان را بزرگ میبینید تا احساس بزرگی کنید
فخر فروشی و منم منم کردن ها و کلاس گذاشتن های تان و... تمام میشود
خاک زیر پای همدیگر میشوید
تا از این زندگی موقتی که به یک بیماری بند بود
لذت بدهید و نهایت لذت را ببرید
سلام و درود بر تمام کسانی که تا زنده بودند
بود و نبود شان را با یک بیماری درک کردند و قبل از اینکه دیر شود
فهمیدند و لذت دادند و لذت بردند و با دلی آرام و قلبی مطمئن، سر بر خاک گور گذاشتند
آنها هم که درک نکردند و نفهمیدند
سر بر خاک گور گذاشتند اما چون بود و نبود شان را نفهمیدند
با دلی پر از درد، سر بر خاک گذاشتند
شکی در آن نیست که همه میمیرند
پس چقدر خوب است
که قبل از اینکه جان شان گرفته شود
بفهمند و با قلب و دلی آرام بمیرند